سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ


شاید من هنوز به آن معرفت نرسیده‌ام. شاید واقعاً نوکر این درگاه نباید اینجا و آنجای حرم برایش فرقی داشته باشد. هرچه که هست، پس از 10 سال خدمت در این درگاه، هنوز پُست «باغ رضوان» توی کَتم نمی‌رود. هنوز نمی‌توانم این فضای سبز کبوترخانه را قطعه‌ای از حرم بدانم. همیشه سخت‌ترین پُست برایم باغ رضوان بوده و هست.

برگه‌ی تعیین پاس را نگاهی انداختم و با تعجب و نارضایتی پرسیدم: «باز هم باغ رضوان؟!»

باز هم باغ رضوان؟ آن‌هم در دهه‌ی کرامت؟ به‌جای اینکه گرهی از کار زائری باز کنم، بروم بچه‌های تُخس را از دوروبر کبوترها بپرانم؟

چند دقیقه‌ای از پاس نگذشته بود که پسرکی به‌طرفم آمد:

- آقا کجا شربت می‌دن؟

- شربت؟ نمی‌دونم. بِهِت گفتن کجا؟

- گفتن داخل همین باغ رضوان.

همراهش در باغ دوری زدم و تازه فهمیدم که آن داربست‌ها و تشکیلات، ایستگاه پذیرایی با شربت است که دوستان بخش «امداد زائر» برپا کرده‌اند. 

چند لحظه بعد، باغ رضوان پر شد از بچه‌های امداد. ایستگاه صلواتی هم که راه کبوتربازی را تقریباً بسته بود. من ماندم و باغ رضوانی شیرین از نوشیدن چند لیوان شربت تا پایان خدمت.





موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ چهارشنبه 94/6/4 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم